giovedì 14 gennaio 2010

برخی از زنان بند 209 از جمله منصوره شجاعی، شیوا نظرآهاری و مهدیه گلرو با خانواده های خود ملاقات کردند


24 دی
1388

مدرسه فمینیستی: امروز پنج شنبه 24 دی ماه، برخی از خانواده های زندانیان سیاسی توانستند با عزیزان دربندشان ملاقات کنند.

از میان زنان زندانی منصوره شجاعی، شیوا نظرآهاری، مهدیه گلرو و برخی از مردان زندانی از جمله عیسی سحرخیز، سعید لیلاز، شهاب الدین طباطبایی، جلایی فر و برخی دیگر از زندانیان بند 209 اوین، با خانواده های خود ملاقات کردند.

ملاقات منصوره شجاعی، شیوا نظرآهاری و مهدیه گلرو و برخی دیگر به صورت کابینی بود و برخی نیز ملاقات حضوری داشتند.

منصوره شجاعی اجازه ملاقات کابینی یافت

فرهاد داودی همسر منصوره شجاعی در این ملاقات کابینی که پس از نزدیک به سه هفته بعد از بازداشت اش انجام شده، گفت روحیه منصوره خوب بود اما به لحاظ جسمانی به طرز نگران کننده ای ضعیف و لاغر شده بود. به گفته‌ی آقای داودی منصوره شجاعی که سالهاست از بیماری میگرن رنج می‌برد به علت حملات میگرنی یک بار به درمانگاه اوین منتقل شده و با تزریق سرم بهبود موقتی یافته است.

همچنین در بند 209 اوین به واسطه عدم امکانات حداقلی و وسایل گرمایش، بیماری آنفولانزا به طور گسترده شیوع پیدا کرده است. شیوع این بیماری به حدی است که دیگر دارو در درمانگاه زندان، دچار کمبود شده است.

فرهاد داودی در ادامه گفت که منصوره با 3 نفر دیگر، از جمله مهدیه گلرو، مهین فهیمی، در یک سلول به سر می برند و منصوره از روحیه قوی و بسیار خوب همسلولی هایش گفته هرچند هر چهار نفر دچار برونشیت مزمن شده اند. منصوره در دومین هفته بازداشت اش دچار عفونت مجاری ادراری شده بود که با مراجعه به درمانگاه به طور نسبی بهبود یافته اما همچنان با این عفونت نیز دست و پنجه نرم می کند.

منصوره شجاعی، سالهاست از بیماری میگرن رنج می برد و در طول این 18 روز، نیز دچار حملات میگرنی شده بود که خوشبختانه در درمانگاه اوین و زیر سرم، بهبود موقتی یافته است.

مهین فهیمی، یکی از همسلولی های منصوره شجاعی، از فعالان مادران صلح است که در روزهای پس از عاشورا به همراه پسرش بازداشت شد. مهین فهیمی در هفته گذشته توانسته بود با خانواده اش تماس تلفنی بگیرد.

شیوا نظرآهاری با مادرش ملاقات کرد

شیوا نظرآهاری، از اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر، امروز توانست با خانواده اش ملاقات کند. او در روز 29 آذرماه هنگامی که به همراه گروهی از فعالان سیاسی و جنبش زنان، قصد رفتن به قم و حضور در مراسم تشییع جنازه آیت الله منتظری را داشت بازداشت شده بود.

شیوا نظرآهاری که هنوز در سلول انفرادی بسر می برد، امروز به همراه ده ها زندانی دیگر توانست با مادرش ملاقات کابینی داشته باشد.

مهدیه گلرو نیز با خانواده اش ملاقات کرد

به گزارش جرس: مهدیه گلرو دانشجوی محروم از تحصیل بازداشتی، در ملاقات با خانواده‌اش از شرط بازجویان مبنی بر آزادی همسرش وحید لعلی‌پور در قبال همکاری وی با بازجویان خبر داده است. به گزارش جرس، صبح امروز، خانواده گلرو پس از چهل روز موفق به ملاقات کابینی با وی شدند. بازجویان به او گفته‌اند که تنها راه آزادی همسرش، همکاری وی با ماموران است. وحید لعلی‌پور، همسر مهدیه گلرو هیچ گونه فعالیت سیاسی و مدنی نداشته و علت بازداشت وی، تنها افزایش فشار بر گلرو است.

مهدیه گلرو، در این ملاقات از افزایش چشمگیر تعداد زندانیان، پس از روز 16 آذر خبر داد که به دنبال آن وضع غذای زندانیان با مشکل بسیار مواجه شده است. وی همچنین از وضعیت بند 209 زندان اوین، ابراز نارضایتی کرده و از نبود وسایل گرمایشی کافی در بندها شکایت کرد. به گفته‌ی گلرو سرد بودن محیط بازداشت‌گاه موجب سرماخوردگی تعداد زیادی از زندانیان شده است.

mercoledì 6 gennaio 2010

Mansoureh Shojaee Contacted from Evin Prison after 8 Days




Wednesday 6 January 2010


Feminist School: Mansoureh Shojaee was arrested on January 6th was allowed to call home after 8 days.

Farhad Davoodi, Mansoureh’s husband explained that during the phone conversation Mansoureh was glad that she could eventually call home and her spirit was high. He went on to say that He had gone to the court to find out about Mansoureh’s situation but the court had referred him to the Evin’s tribunal.

Mansoureh Shojaee scholar of women rights and activist of Campaign for One Million signatures, arrested on January 6th from her home

Mansoureh Shojaee in Prison




Mansoureh Shojaee was arrested

Tuesday 29 December 2009



Feminist School: Mansoureh Shojaee, a women’s rights activist and researcher, and one of those instrumental in founding the One Million Signatures campaign was arrested at her home in the early hours of December 29th.

Police agents arrived to her home at 11:30 p.m. on 28th of December 2009 and waited for her with her son present, until Shojaee and her husband arrived home at 3:30a.m. The agents then arrested Shojaee and transferred her to prison. Police officials inspected her house and collected some of her personal belongings as well as her mobile phone and computer, before taking her to prison.

Security officials refused to reveal the location of her detention or the charge she has been arrested for.

Nasrin Sotoudeh, lawyer of Mansoureh Shojaee will go to the revolutionary court to follow her client’s case.

Shojaee was arrested twice before; once in the airport while she was traveling to New Delhi for an educational journalism workshop on January 26th 2007, and for the second time, during campaign activities in Khorramabad on September 14th 2007. Since then she has not been allowed her passport and is prohibited to leave the country.

Some of her articles in English:

A Journey to the Seven Loveless Realms of Violance on the Anniversary of Universal Day to Stop Violence against Women

The Women Goat sellers of Minab: Workers? Sheppards? Wives? Mothers?.....

The Daughters of Happy Alleys and Safe Streets/The Daughters of Murderous Cities and Blood-Spattered Land

The History of International Women’s Day in Iran

Zur kampagne „Eine Million Unterschriften für Gleichberechtigung“

Interview with Mansoureh Shojaee in Persian at:

http://www.youtube.com/user/feministschool#p/a/u/0/5rKMGH74bOY

به منصوره شجاعی و همه زنان زندانی

http://iranfemschool.com/spip.php?article4018


به منصوره شجاعی و همه زنان زندانی
آزاده دواچی-12 دی 1388


مدرسه فمینیستی: از راه که می آمدی دوست داشتی دست بکشی به پارچه های نرم . به رومیزیهای گلدوزی شده . دست بکشی به سر فرزندت و شبی بی دلهره را سر کنی بی آنکه از فضای خارج خانه ات ، نگران سیمهای خارداری باشی که احاطه ات کرده اند.

به جای دستبندهای طلایی به دستت ، گوشواره های آویزان به گوشت ، دستبندی چدنی را بر دستت داشتی و لبخند می زدی . تو هم می توانستی مثل همه، بی دغدغه زنبیل های طلایی را در دستت بگیری و بی اضطراب از خانه ات بیرون روی، چرخی در خیابان زنی ، لبخندی، گلی بگیری بی آنکه نگران دغدغه های دیگران باشی . بی آنکه از قدم زدن در خیابان بترسی . تو از ساده ترین نیازهایِ زیستن زنانه ات فراتر رفتی از دغدغه هایی که ذهن همه را درگیر می کرد از روزمرگیها.

ولی همه اینها، ماندن در کنار همسر زیستن در کنار فرزند و خانه ای امن و گرم ، آرامش بخشت نبود. کوله بارت را بر می داشتی می رفتی به این شهر به آن شهر. دغدغه ات زیستن تنها نبود . دغدغه ات قلمی بود که باید بر صفحات جاری می شد.

زنان و کسانی که در انتظار تو بودند .آنانی که به تو نیاز داشتند تا برای حقشان بجنگی . پرچم به دستت گرفتی. شعار می دهی و حرف می زنی. می خواهی بگویی زیستن همیشه ساده نیست . برای حقوق از دست رفته باید جنگید. تو هم می توانستی ساده در کنج خانه ات بنشینی بی آنکه نگران باشی ، با دیگران از جزئی ترین مسائل زندگی حرف بزنی و به جای تحمل دیوارهای سردِ زندان ، دیوارهای گرم خانه ات پناهت باشد.

از زندانی شدن در وطنت، از سخن گفتن نهراسیدی و باز چشمهایت را به دور دستها دوختی. می گفتی باید بروم باید به همه زنان بگویم که از فضای تنگ خانه هایشان بیرون آیند. از وظایف روزمره شان و برای برابر شدن بکوشند برای به دست گرفتن آنچه از دست داده اند . آری ساده بود . همه چیز برایت ساده بود ساده تر از آن جنگیدن، شبانه روز قدم زدن در دلهره هایت، سفر کردن نوشتن و خواندن ، از جان گذشتن. حتی نشستن بر راحتی نرم و قصه های کودکانه را برای فرزندت خواندن، چیزی نبود که به خاطرش صبر کنی. از آن گذشتی و جانت را گذاشتی در کاسه ای. زندگی ات را و به دوردستها فکر کردی . خانه ی رؤیاهات با همه ی زنان فرق داشت و زیستنت. حالا نیستی . دستهایت کم رنگ شده اند، ولی روحت پریشان نیست. چشمانت هنوز می درخشند.هنوز می شود هاله ی امید را در چشمانت دید می شود، در حالی که دستت را به دیواری های نمور سلولت می کشی. می شود گرمای گرم نفسهایت را، شور زیستنت را حس کرد .

می گویی اینجا آخر خط نیست و منتظر جواب نیستی. تنها در کف سلول تنهایت پاهایت را دراز می کنی و در فضای سرد و تاریک به روزهای روشنی فکر می کنی که تو ساختی شان. که تو با گذشتن از ترسها و دلهره ها با امید و با کوششهایی که هیچ کدامشان توصیف نمی شوند . ساختی شان . نه نا امید نباش . نه ناامید نیستیم .

از حضور گرمت، خانه ات ، خانه مان روشن شده ، کوچه ات ، کوچه مان ، محله ات ، محله مان و تک تک لامپهای سوخته خیابانها روشن شده . جایت خالی نیست. دست بکش به کف دیوارها .به سلولت به دریچه ای که کورسو ی نور از آن می تابد و ببین که در این سو زنان و همانهایی که برای بودنشان دستهایت را بالا بردی صمیمانه جایت را پر می کنند .

تو تنها نیستی و شب ما همیشه روشن خواهد ماند .